جدول جو
جدول جو

معنی رستم زر - جستجوی لغت در جدول جو

رستم زر
(رُ تَ مِ زَ)
همان رستم است که پهلوانی است معروف. (آنندراج) :
میان بتکده استاده و سلیح بچنگ
چو روز جنگ میان مصاف رستم زر.
فرخی.
میران نامدارند این بندگان سلطان
هر یک چو حاتم طی هر یک چو رستم زر.
امیرمعزی (از آنندراج).
یکی به تیر فکندن بسان آرش نیو
یکی به درع دریدن بسان رستم زر.
قطران.
و رجوع به رستم و رستم دستان و رستم زال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رستم وش
تصویر رستم وش
دلیر و پهلوان مانند رستم
فرهنگ فارسی عمید
(رُ تَ مِ)
رستم پسر زال. رستم پسر زال نوۀ سام. پهلوان نامی داستان باستانی ایران:
اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخا
وگر بدیدی رستم ترا بروز قتال
ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی
ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال.
قطران تبریزی.
و فریفتن از مشاهدۀ این حال که رستم زال را امثال آن میسر نبود تعجب نمودند. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 173). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 791 و لباب الالباب فهرست ج 1 و تاریخ کرد ص 117 و 120 و تاریخ افضل ص 15، 73 و 81، و رستم و رستم دستان شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ بَ)
از برف صورت پهلوانی سازند که پرهیبت باشد. (از آنندراج) (غیاث اللغات). پهلوان برفی. کنایت از چیزی بظاهر مهم و در باطن پوچ و بی ارزش، برف بی اندازه زیاد. (ناظم الاطباء) ، مردم سهمناک و بدهیأت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
ستمکش. قبول کننده ظلم. پذیرندۀ جور:
نباشد هیچ بیگانه ستمگر
نباشد هیچ آزاده ستم بر.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستم دل
تصویر رستم دل
آنکه دارای دل و جرات رستم است پر جرات دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم بر
تصویر ستم بر
ستمکش، پذیرنده جور
فرهنگ لغت هوشیار